آدابتلاوت قرآن
1 . قبل از تلاوت قرآن وضو بگیرید
2 . حروف قرآن را بدون وضو لمس نکنید
3 . با بسم الله الرحمن الرحیمشروع کنید
4 . حضورقلب و توجه به معانی آیات
5 . سجده کردن هنگام شنیدن آیه هایی که سجده دارند
6 . قرآن را با صدای نیکو بخوانید
7 . قرآن را در سطح بالا مانند میز و رحل قرار دهید
8 . هنگام خوانده شدن قرآن به آن گوش فرادهید
9 . نگاه به صفحات قرآن
10 . در آخر تلاوت صدق الله العلی العظیم بگویید
1
برای مشاهده متن کامل نشریه به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
سورههایی که دارای سجده هستند
15 سوره قرآن دارای سجده هستند که سجده در 11 سورهمستحب و در 4 سوره واجب است
سوره هایی که سجده در آن ها واجب است عبارتند از:
1 . سوره نجم
2 . سوره علق
3 . سوره فصلت
4 . سوره سجده
نکته : اگر ذکر سجده را نمیدانید هنگام شنیدن آیهسجده ، به سجده رفته و صلوات فرستاده و بلند شوید
2
پیامبراناولوالعزم
بین همه پیامبرانی که خداوند برای ما فرستاده است ،فقط 5 تن از آنان دین و کتاب مخصوص داشته اند به همین دلیل به آن ها پیامبراناولوالعزم میگویند که عبارتند از :
1 . حضرت نوح (ع)
2 . حضرت ابراهیم (ع)
3 . حضرت موسی (ع) – دین :یهود
4 . حضرت عیسی (ع) – دین : مسیح
5 . حضرت محمد (ص) – کتاب :قرآن دین : اسلام که کاملترین دین ها است
3
بررسیسوره توحید
ترجمه آیات
سوره ی اخلاص (توحید)مکی است و چهار آیهدارد.
بهنام خداوند بخشایشگر و مهربان
بگواو الله یگانه است (1).
کههمه نیازمندان قصد او میکنند (2).
نزادهو زاییده نشده (3).
وهیچ کس همتای او نیست (4).
6
تفسیرآیات
اینسوره خدای تعالی را به احدیت ذات و بازگشت ما سوی الله در تمامی حوائج وجودیش بهسوی او و نیز به اینکه احدی نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال شریک او نیستمیستاید، و این توحید قرآنی، توحیدی است که مختص به خود قرآن کریم است، و تمامیمعارف (اصولی و فروعی و اخلاقی) اسلام بر این اساس پیریزی شده است.
وروایات وارده از طرق شیعه و سنی در فضیلت این سوره بسیار زیاد است، حتی از هر دوطریق رسیده که این سوره معادل با یک ثلث قرآن است، که ان شاء الله روایاتش به زودیاز نظر خواننده میگذرد.
واین سوره هم میتواند در مکه نازل شده باشد و هم در مدینه، و آنچه از بعضی ازروایات وارده در سبب نزول آن ظاهر است این است که در مکه نازل شده.
قلهو الله احد کلمه هو ضمیر شان و ضمیر قصه است، و معمولا در جایی بکار میرود کهگوینده اهتمام زیادی به مضمون جمله بعد از آن داشته باشد، و اما کلمه الله مورداختلاف واقع شده، حق آن است که علم به غلبه برای خدای تعالی است، یعنی قبلا درزبان عرب اسم خاص برای حق تعالی نبود، ولی از آنجایی که استعمالش در این مورد بیشاز سایر موارد شد، به خاطر همین غلبه استعمال، تدریجا اسم خاص خدا گردید، همچنانکه اهل هر زبانی دیگر برای خدای تعالی نام خاصی دارند، و ما در تفسیر سوره فاتحه(اولین سوره قرآن) در باره این کلمه بحث کردیم.
وکلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی ازاین ماده است، چیزی که هست، بین احد و واحد فرق است، کلمه احد در مورد چیزی و کسیبکار میرود که قابل کثرت و تعدد نباشد، نه در خارج و نه در ذهن، و اصولا داخلاعداد نشود، به خلاف کلمه واحد که هر واحدی یک ثانی و ثالثی دارد یا در خارج و یادر توهم و یا به فرض عقل، که با انضمام به ثانی و ثالث و رابع کثیر میشود، و امااحد اگر هم برایش دومی فرض شود، باز خود همان است و چیزی بر او اضافه نشده.
مثالیکه بتواند تا اندازهای این فرق را روشن سازد این است که: وقتی میگویی احدی ازقوم نزد من نیامده، در حقیقت، هم آمدن یک نفر را نفی کردهای و هم دو نفر و سه نفربه بالا را، اما اگر بگویی: واحدی از قوم نزد من نیامده تنها و تنها آمدن یک نفررا نفی کردهای، و منافات ندارد که چند نفرشان نزدت آمده باشند، و به خاطر همینتفاوت که بین دو کلمه هست، و به خاطر همین معنا و خاصیتی که در کلمه احد هست،میبینیم این کلمه در هیچ کلام ایجابی به جز در باره خدای تعالی استعمال نمیشود،(و هیچ وقت گفته نمیشود: جاءنی احد من القوم - احدی از قوم نزد من آمد) بلکه هرجا که استعمال شده است کلامی است منفی، تنها در مورد خدای تعالی است که در کلام
7
ایجابیاستعمال میشود.
یکیاز بیانات لطیف مولانا امیر المؤمنین (علیهالسلام) در همین باب است که در بعضیاز خطبههایش که در باره توحید خدای عز و جل ایراد فرموده چنین آمده: کل مسمیبالوحدة غیره قلیل یعنی - و خدا داناتر است - هر چیزی غیر خدای تعالی، وقتی به صفتوحدت توصیف شود، همین توصیف بر قلت و کمی آن دلالت دارد، به خلاف خدای تعالی کهیکی بودنش از کمی و اندکی نیست.
وما در بحثی که پیرامون توحید قرآنی در جلد ششم این کتاب داشتیم، پارهای از کلماتآن جناب را که در باره توحید صادر شده نقل نمودیم.
اللهالصمد اصل در معنای کلمه صمد قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است، وقتی گفتهمیشود: صمده، یصمده، صمدا از باب نصر، ینصر معنایش این است که فلانی قصد فلان کسیا فلان چیز را کرد، در حالی که بر او اعتماد کرده بود.
بعضیاز مفسرین این کلمه را - که صفت است - به معانی متعددی تفسیر کردهاند که برگشتبیشتر آنها به معنای زیر است: سید و بزرگی که از هر سو به جانبش قصد میکنند تاحوایجشان را برآورد و چون در آیه مورد بحث مطلق آمده همین معنا را میدهد، پس خدایتعالی سید و بزرگی است که تمامی موجودات عالم در تمامی حوائجشان او را قصدمیکنند.
آریوقتی خدای تعالی پدید آورنده همه عالم است، و هر چیزی که دارای هستی است هستی راخدا به او داده، پس هر چیزی که نام چیز صادق بر آن باشد، در ذات و صفات و آثارشمحتاج به خدا است، و در رفع حاجتش او را قصد میکند، همچنان که خودش فرموده: الاله الخلق و الامر، و نیز به طور مطلق فرموده: و ان الی ربک المنتهی، پس خدای تعالیدر هر حاجتی که در عالم وجود تصور شود صمد است، یعنی هیچ چیز قصد هیچ چیز دیگرنمیکند مگر آنکه منتهای مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسیله او است.
ازاینجا روشن میشود که اگر الف و لام بر سر کلمه صمد در آمده، منظور افاده حصر است،میفهماند تنها خدای تعالی صمد علی الاطلاق است، به خلاف کلمه احد که الف و لام برسرش در نیامده، برای اینکه این کلمه با معنای مخصوصی که افاده میکند در جملهاثباتی بر احدی غیر خدای تعالی اطلاق نمیشود، پس حاجت نبود که با آوردن الف و لامحصر احدیت را در جناب حق تعالی افاده کند، و یا احدیت معهودی از بین احدیتها رابرساند.
واما اینکه چرا دوباره کلمه الله ذکر شد، با اینکه ممکن بود بفرماید: قل هو اللهاحد و صمد؟ظاهرا این تکرار برای
8
اشارهبه این معنا بوده که هر یک از دو جمله هو الله احد و الله الصمد مستقلا کافی درتعریف خدای تعالی است، چون مقام، مقام معرفی خدا به وسیله صفتی است که خاص خود اوباشد، پس معنا چنین است که معرفت به خدای تعالی حاصل میگردد چه از شنیدن جمله هوالله احد و چه از شنیدن الله الصمد چه آنجور توصیف و تعریف شود و چه اینجور.
واین دو آیه شریفه در عین حال هم به وسیله صفات ذات، خدای تعالی را معرفی کرده، وهم به وسیله صفات فعل.
جملهالله احد خدا را به صفت احدیت توصیف کرده، که احدیت عین ذات است.
وجمله الله الصمد او را به صفت صمدیت توصیف کرده که صفت فعل است، چون گفتیم صمدیتعبارت از این است که هر چیزی به سوی او منتهی میشود.
بعضیاز مفسرین گفتهاند: کلمه صمد به معنای هر چیز توپری است که جوفش خالی نباشد، و درنتیجه نه بخورد و نه بنوشد و نه بخوابد و نه بچه بیاورد و نه از کسی متولد شود.
کهبنابر این تفسیر، جمله لم یلد و لم یولد تفسیر کلمه صمد خواهد بود.
لمیلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد این دو آیه کریمه از خدای تعالی این معنا رانفی میکند که چیزی را بزاید.
ویا به - عبارت دیگر ذاتش متجزی شود، و جزئی از سنخ خودش از او جدا گردد.
چهبه آن معنایی که نصاری در باره خدای تعالی و مسیح میگویند، و چه به آن معنایی کهوثنی مذهبان بعضی از آلهه خود را فرزندان خدای سبحان میپندارند.
ونیز این دو آیه از خدای تعالی این معنا را نفی میکنند که خود او از چیزی متولد ومشتق شده باشد، حال این تولد و اشتقاق به هر معنایی که اراده شود، چه به آن نحویکه وثنیت در باره خدایان خود گفتهاند، که بعضی اله پدر و بعضی دیگر اله مادر وبعضی دیگر اله فرزند است، و چه به نحوی دیگر.
ونیز این معنا را نفی میکنند که برای خدای تعالی کفوی باشد که برابر او در ذات ویا در فعل باشد، یعنی مانند خدای تعالی بیافریند و تدبیر نماید، و احدی از صاحبانادیان و غیر ایشان قائل به وجود کفوی در ذات خدا نیست، یعنی احدی از دینداران وبیدینان نگفته که واجب الوجود (عز اسمه) متعدد است، و اما در فعل یعنی تدبیر،بعضی قائل به آن شدهاند، مانند وثنیها که برای خدایان خود الوهیت و تدبیر قائلشدند، حال چه خدای بشری مانند فرعون و نمرود که ادعای الوهیت کردند، و چه غیربشری.
وملاک در کفو بودن در نظر آنان این است که برای اله و معبود خود استقلال در تدبیرقائلند و میگویند: الله تعالی تدبیر فلان ناحیه عالم را به فلان معبود واگذارنموده و او فعلا مستقل در تدبیر آن ناحیه است، همانطور که خود
9
خدایتعالی مستقل در تدبیر آن ارباب و آلهه است، و او رب الارباب و اله الالهه است.
واگر برابری در صفات را نشمردیم، برای آن بود که صفت، یا صفت ذات است یا صفت فعل،صفت ذات که عین ذات است و صفت فعل هم از فعل انتزاع میشود.
واین معنای از کفو بودن در غیر آلهه مشرکین نیز تصور دارد، نظیر استقلالی که بعضیبرای موجودی از موجودات ممکن بپندارند، این نیز مصداقی است برای کفو بودن، چون برگشتاین فرض نیز به این است که انسان بپندارد مثلا فلان گیاه خودش مستقلا بیماری ما راشفا میدهد و در بهبودی از بیماریمان احتیاجی به خدای تعالی نداریم، با اینکه گیاهمذکور از هر جهتی محتاج به خدای تعالی است، و آیه مورد بحث این را نیز نفی میکند.
وصفات سهگانهای که در این سوره نفی شده، یعنی متولد شدن چیزی از خدا، و تولد خدایتعالی از چیز دیگر، و داشتن کفو، هر چند ممکن است نفی آنها را متفرع بر صفت احدیتخدای تعالی کرد، و به وجهی گفت فرض احدیت خدای تعالی کافی است در اینکه او هیچ یکاز این سه صفت را نداشته باشد، و لیکن این معنا زودتر به نظر میرسد که متفرع برصمدیت خدا باشند.
امااینکه متولد نشدن چیزی از خدا فرع صمدیت او است، بیانش این است که ولادت که خودنوعی تجزی و قسمت پذیری است به هر معنایی که تفسیر شود، بدون ترکیب تصور ندارد،کسی که میزاید و چیزی از او جدا میشود باید خودش دارای اجزایی باشد، و چیزی کهجزء دارد محتاج به جزء خویش است، چون بدیهی است موجود مرکب از چند چیز وقتی آنموجود است که آن چند جزء را داشته باشد، و خدای سبحان صمد است هر محتاجی در حاجتشبه او منتهی میگردد، و چنین کسی احتیاج در او تصور ندارد.
واما اینکه زاییده نشدنش از چیزی فرع صمدیت او است بیانش این است که تولد چیزی ازچیز دیگر فرض ندارد مگر با احتیاج متولد به موجودی که از او متولد شود، و خدایتعالی صمد است، و کسی که صمد باشد احتیاج در او تصور ندارد.
واما اینکه کفو نداشتنش متفرع بر صمدیت او است، بیانش این است که کفو چه اینکه کفودر ذات خدای تعالی فرض شود و چه کفو در فعل او، وقتی تصور دارد که کفو فرضی درعملی که در آن عمل کفو شده مستقل در ذات خود و بینیاز از خدای تعالی باشد، وگفتیم که خدای تعالی صمد است و صمد علی الاطلاق هم هست، یعنی همان کفو فرضی در آنعمل که کفو فرض شده محتاج او است و بینیاز از او نیست، پس کفو هم نیست.
بنابراین روشن شد که نفی در دو آیه، متفرع بر صمدیت خدای تعالی است، و مال صمدیت خدایتعالی و فروعات آن
10
بهاثبات یگانگی خدا در ذات و صفات و افعال او است، به این معنا که خدای تعالی درذاتش واحد است و چیزی شبیه به او نیست، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش، پس ذاتخدای تعالی به ذات خود او و برای ذات خود او است، بدون اینکه مستند بغیر خودش باشدو بدون اینکه محتاج بغیر باشد، به خلاف غیر خدای تعالی که در ذات و صفات و افعالخود محتاج خدای تعالایند، و او است که به مقتضا و لیاقت ساحت کبریایی و عظمتشموجودی را با صفات و افعال معین خلق میکند، پس حاصل مفاد سوره این است که، خدایتعالی را به صفت احدیت و واحدیت توصیف میکند.
واز جمله سخنانی که در باره این آیه گفته شده، این است که مراد از کفو، همسر است،چون همسر هر کسی کفو او است.
وبنا به این گفتار آیه شریفه همان را افاده میکند که آیه تعالی جد ربنا ما اتخذصاحبة افاده میکند.
ولیکناین حرف صحیح نیست.
بحثروایتی
درکافی به سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده کهفرمود: یهودیان از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسیدند: مشخصات و حسب ونسب پروردگارت را برای ما بیان کن.
آنجناب تا سه روز پاسخ نداد، تا آنکه سوره قل هو الله احد نازل شد.
مؤلف:و در کتاب احتجاج از امام عسکری (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود: سؤال کنندهعبد الله بن صوریای یهودی بوده، و در بعضی روایات اهل سنت آمده که سائل عبد اللهبن سلام بوده، و این سؤال را در مکه کرد، و بعد از شنیدن پاسخ ایمان آورد، ولیایمان خود را پنهان میداشت، و در بعضی دیگر آمده جمعیتی از یهود بودند که اینسؤال را از آن جناب کردند، و در روایات بسیاری از طرق اهل سنت آمده که اصلا سؤالاز ناحیه یهودیان نبوده، بلکه از ناحیه مشرکین مکه بوده، و به هر حال هر چه بودهمراد از حسب و نسب، صفات و مشخصات خدای تعالی است.
ودر کتاب معانی به سند خود از اصبغ بن نباته از علی (علیهالسلام) روایت آورده کهدر ضمن حدیثی فرمود: نسبت خدای عز و جل همان سوره: قل هو الله... است و در کتابعلل به سند خود از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که در حدیث معراج فرمود:خدای تعالی به آن جناب - یعنی به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) - فرمود:قل هو الله احد، را همانطور که نازل شده بخوان، که این سوره نسبت و معرف من است.
مؤلف:و نیز به سند خود از موسی بن جعفر روایتی در معنای این روایت آورده.
11
ودر الدر المنثور است که ابو عبید در کتاب فضائل خود از ابن عباس از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده که فرمود: سوره قل هو الله احد ثلث قرآناست.
مؤلف:روایات از طرق اهل سنت در این معنا بسیار زیاد است، و آن را از عدهای از صحابه ازقبیل ابن عباس (که روایتش گذشت)، و ابی الدرداء، ابن عمر، جابر، ابن مسعود، ابیسعید خدری، معاذ بن انس، ابی ایوب، ابی امامه، و غیر نامبردگان از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند، و نیز در عدهای از روایات وارده ازامامان اهل بیت (علیهمالسلام) آمده، و مفسرین در توجیه آن وجوهی مختلف ذکرکردهاند، که معتدلترین آن این است که تمامی معارف قرآنی به سه اصل بر میگردد،توحید و نبوت و معاد، و سوره مورد بحث از این سه اصل یک اصل را متعرض شده، از اولتا به آخرش در باره آن سخن گفته، و آن اصل توحید است.
ودر کتاب توحید از امیر المؤمنین (علیهالسلام) روایت آورده که فرمود در عالم رؤیاخضر (علیهالسلام) را دیدم، و این رؤیا یک شب قبل از جنگ بدر بود، به آن جنابگفتم: از آنچه داری چیزی به من تعلیم بده که بر دشمنان پیروز شوم.
خضرگفت: بگو: یا هو یا من لا هو الا هو، همینکه صبح شد، رؤیای خود را برای رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بازگو کردم، به من فرمود: ای علی اسم اعظم را یادگرفتی، و این کلام در جنگ بدر همچنان بر زبانم بود.
ونیز در آن کتاب آمده که امیر المؤمنین علی (علیهالسلام) سوره قل هو الله احد راخواند، و وقتی فارغ شد گفت: یا هو یا من لا هو إلا هو اغفر لی و انصرنی علی القومالکافرین - ای کسی که نیست او مگر او، مرا بیامرز و مرا بر قوم کافر یاری فرما.
ودر نهج البلاغه در باره خدای تعالی آمده: الاحد لا بتاویل عدد - احد است، اما نهبه تاویل عدد.
مؤلف:این روایت را در توحید هم از حضرت رضا (علیهالسلام) نقل کرده به این عبارت: احدلا بتاویل عدد.
ودر اصول کافی به سند خود از داوود بن قاسم جعفری روایت آورده که گفت: به امام ابیجعفر دوم جواد الائمه (علیهالسلام) عرضه داشتم: کلمه صمد چه معنایی دارد، فرمودبه معنای سید مصمود الیه است، یعنی بزرگی که تمام موجودات عالم در حوائج کوچک وبزرگ به او مراجعه میکنند و محتاج اویند.
مؤلف:و در تفسیر کلمه صمد معانی دیگری از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) روایت شده، ازآن جمله امام باقر (علیهالسلام) فرمود: صمد به معنای سید و بزرگی است که سایریناو را اطاعت کنند، سیدی که مافوق او هیچ آمر
12
وناهی نباشد.
واز حسین بن علی (علیهماالسلام) روایت شده که فرموده است: صمد کسی و چیزی را گویندکه جوف ندارد، و نیز به کسی گویند که نمیخوابد، و همچنین به کسی گفته میشود کهلم یزل بوده و لا یزال خواهد بود.
واز امام سجاد (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: صمد کسی است که هر گاه بخواهد چیزیرا ایجاد کند تنها بگوید: باش آن چیز موجود شود.
وباز صمد به معنای کسی است که موجودات را بدون الگوی قبلی خلق کرده، آنها را اضدادو به اشکال مختلف و ازواج خلق کرده، کسی است که در یکتایی و ضد نداشتن یگانه است،و نیز در نداشتن شکل و مثل و شریک یکتا است.
واصل در معنای صمد همان معنایی است که از ابی جعفر دوم (علیهالسلام) نقل کردیم،چون در معنای آن لغتی از مفهوم قصد گرفته شده بود، و بنا بر این، معانی دیگر ومختلفهای که از سایر ائمه (علیهمالسلام) نقل شد تفسیر به لازمه معنای اصلی است،چون همه آنها از لوازم مقصود بودن خدای تعالی است، آری خدای تعالی مقصودی است کههر موجودی در هر حاجتی که دارد به سوی او رجوع دارد، و خود او دچار هیچ حاجتینمیشود.
ودر کتاب توحید از وهب بن وهب قرشی از امام صادق (علیهالسلام) از آبای گرامیاش(علیهمالسلام) روایت آورده که اهل بصره به حسین بن علی (علیهماالسلام) نامهاینوشته، و در آن از کلمه صمد پرسیدند، حضرت در پاسخشان این نامه را به ایشان نوشت:بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، مبادا در قرآن کریم خوض کنید.
ودر آن جدال راه نیندازید، و بدون علم و از روی مظنه و سلیقه در باره آن چیزیمگویید، که از جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: کسیکه بدون علم در باره قرآن سخن بگوید، نشیمنگاه او پر از آتش خواهد بود، و خدایسبحان خودش کلمه صمد را تفسیر کرده، بعد از آنکه فرمود: الله احد الله الصمد، آنرا با دو آیه بعد تفسیر نموده، فرمود: لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.
ونیز در آن کتاب به سند خود از ابن ابی عمیر از موسی بن جعفر (علیهالسلام) روایتآورده که فرمود: و بدانکه خدای تعالی واحد و احد، و صمد است، نه فرزنددار میشودتا فرزندش از او ارث ببرد، و نه خود از کسی متولد شده تا پدرش با او شریک باشد.
وباز در آن کتاب در خطبه دیگر از امیر المؤمنین (علیهالسلام) آمده که فرمود: خدایعز و جل کسی است که از کسی متولد نشده تا در عزت شریکی داشته باشد، و خود فرزنددارنمیشود تا موروثی از بین رفتنی باشد.
13
ودر همان کتاب در ضمن خطبهای از آن جناب آمده که فرمود: خدای تعالی بزرگتر از آناست که کفوی داشته باشد تا به آن کفو تشبیه شود.
سورههای مکی ومدنی
تعریف سورههای مكی و مدنی: آنچه كه از قرآن در دورهسیزده سال كه پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ در مكه مشغول تبلیغ بودنازل شد آیات وسورههای مكی هستند، خواه در خود مكه نازل شده باشد یا نه. و آیات وسورههایی كه در طول ده سال بعد نازل شد، مدنی میباشند خواه در مدینه نازل گردیدهباشند یا در جاهای دیگر. ویژگیهایآیات و سورههای مكی:
1. هر سورهای كه در آن سجده وجود دارد مكی است.
2. هر سورهای كه در آن لفظ كلاًّ به كار رفته است مكی است.
3. هر سورهای كه درآن «یا ایها الناس» آمده و «یا ایها الذین آمنوا» درآندیده نمیشود مكی است مگر سورة حج.
4. هر سورهای كه در آن قصص انبیاء و ملل گذشته است مكی است به جز سوره بقره.
5. هر سورهای كه در آن داستان آدم و ابلیس دیده میشود مكی است به جزسورة بقره.
6. هر سورهای كه با حروف مقطعه از قبیل: الم، الرا و امثال آن آغاز میشودمكی است به
14
جز دو سورة بقره و آل عمران.
7. سوگندهای زیاد.
8. كوتاه بودن سورهها و آیات آنها. ویژگیهایآیات و سورههای مدنی:
1.هر سورهای كه درآن فرمان جهاد و جنگهای پیامبر ـ صلی الله علیه و الهو سلم ـ دیده میشود مدنی است.
2. هر سورهای كه در آن احكام و فرائض و حقوق ، قوانین مدنی، اجتماعی،سیاسی است و به طور مفصل در آنها آمده مدنی است.
3. هر سورهای كه در آنها از منافقین یاد شده است مدنی است. به جز سورهعنكبوت كه در این سوره از منافقین یاد شده است كه سوره مكی است. ولی یازده آیه اولآن مدنی هستند.
4. مجادله با اهل كتاب و دعوت آنها به عدم تعصب و غلو در دینشان نشانهمدنی بودن است.
5. طولانی بودن سورهها و آیهها.
6.خطاب در سورههای مدنی «یا ایها الذین آمنوا» است.
15
سورههای مسبحات
علامه طباطبایی فرمودند: سوره های مسبحات که با یسبح و سبحشروع می شود، پنج عدد است:
سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن .
در روایت است که رسول الله صلی الله علیه و آله این پنج سورهرا هر شب قبل از خواب می خواندند . از سبب قرائت این سوره ها سؤال کردند; حضرتجواب فرمودند: «در هر یک از این سوره ها آیه ای است که به منزله هزار آیه از قرآناست .»
(محمد حسین، حسینی طهرانی، مهر تابان، قم، انتشارات باقرالعلومعلیه السلام، صص 157- 156) .
«علامه طباطبایی فرمودند: «مرحوم قاضی اول دستوری که می
16
دادند، ذکر یونسی بود و دیگر مسبحات است که هر شب تلاوت شود .
فرمودند: در خبر مسبحات خمس است که سوره اعلی را ندارد و ما این حدیث رابه مرحوم قاضی عرضه داشتیم و ایشان با وجود این، سخت مصر بودند که سوره اعلی قرائتشود . زیرا خودش هم چیزهایی می دانست که از استادان سینه به سینه اخذ کرده بود .»
(حسن، حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، قم، مرکز نشر فرهنگیرجاء، چاپ دوم، 1356، صص 5- 6) .
علامه طباطبایی تأكید بسیار داشتند كه سالك هر شب این سور رابخواند و اگر نتوانست لااقل سوره مباركه حشر را حتما بخواند.
17
سخنپایانی
امیدوارماز این نشریه به نحو احسن استفاده کرده و مطالب بیشتری درباره قرآن آموخته باشید
التماسدعا _ مارا فراموش نکنید
وصدقالله العلی العظیم